سعادت وتزکیه نفس
ارتباط بین سعادت وتزکیه نفس
مقدمه
«ونفس وما سویها فالهمها فجورها وتقویها قدافلح من زکیها و قد خاب من دسیها» (شمس:? - ??)
از آیات استفاده مىشود که فلاح انسان در گرو تزکیه نفس است و «فلاح» همان سعادت و کمال نفس انسانى است; از این نظر که موجب رستگارى و رها شدن انسان از گرفتاریهاست. از آن نظر که موجب دستیابى به خواستههاست «فوز» و از نظر اینکه مطلوب ذاتى است «سعادت» نامیده مىشود.
ارتباط بین اعمال نیک و سعادت نفس:
تا آنجا که از آیات و روایات به دست مىآید، رابطه بین تزکیه و فلاح یا بین ارزشهاى اخلاقى، سعادت حقیقى و کمال نهایى انسان تنها یک رابطه قراردادى محض نیست، بلکه خداى متعال روابط على و معلولى را به طور تکوینى، جعل کرده و این امر غیراز قرارداد اعتبارى محض است. خداوند معلولها را به دنبال علتبه وجود مىآورد و علتها وسایطى براى تحقق آنها هستند. این رابطه را خود او ایجاد کرده است. ولى معناى این سخن وجود سنخیتبین علت و معلول و بین وسیله و ذىالوسیله است، نه اینکه صرف قرارداد بدون ارتباط واقعى باشد.
آنچه مسلم است و ما از کتاب و سنتبه دست مىآوریم این است که چنین رابطهاى وجود دارد; مثلا، کارهاى خداپسندانه یا به اصطلاح، ارزشهاى اخلاقى در بینش اسلامى، موجب سعادت و کمال انسان مىشود. اما تحلیل و تبیین این رابطه مسالهاى دیگر است.
ما حقیقت این رابطه را به درستى نمىتوانیم درک کنیم; زیرا روابط خاص بین اشیا را از طریق تجربه به دست مىآوریم; مثلا، اگر بخواهیم بدانیم که علت فلان چیز چیستیا بین چه چیزهایى رابطه على و معلولى وجود دارد باید آنهارا تجربه کنیم. به طور ذهنى، پیش از تجربه، نمىتوان روابط على و معلولى بین پدیدهها را به دست آورد، مگر در چارچوبهاى کلى; مثلا، در این حد که علت موجده باید کاملتر از معلول باشد. عقل ممکن است این اندازه بفهمد; اما اینکه چه علتى موجب پیدایش چه معلول خاصى مىشود براى فهم آن، به تجربه نیاز است. و چون ما از عالم آخرت تجربهاى نداریم، حتى تجربه آگاهانهاى نسبتبه امور معنوى و روحانى خودمان هم نداریم - و تجربه باید آگاهانه باشد - نمىتوان این موضوع را درک کرد که عملى که انجام مىدهیم، حتى در این دنیا، چه تاثیرى بر روح ما دارد. این تاثیر بواقع، وجود دارد و کسانى که چشم بصیرت داشته باشند رابطه بین عملى را که انجام مىدهند و تاثیرى را که بر روحشان مىگذارد، مىبینند; اگر کار خوبى کرده باشند نورانیتى در دلشان ایجاد مىشود و در روحشان، صفایى به وجود مىآورد، ولى امثال ما، که از چنین نورانیتى محروم هستیم، این آثار را مشاهده نمىکنیم. به این دلیل است که گفته مىشود ما تجربه آگاهانهاى از تاثیر افعال در روحیات خود نداریم و این موجب شرمندگى انسان است که از دل و باطن خود خبرى نداشته باشد. ولى واقعیت این است که اعمالى که ما انجام مىدهیم با سایر چیزها ارتباط دارد. در این زمینه، شواهد فراوانى وجود دارد، چه از حضرات معصومین علیهمالسلام و چه از تربیتشدگان مکتب آنان. آنها گاهى فقط با توجه به ظاهر کسى، آثار اعمال او را در وجودش مىیافتند و از سعادت یا شقاوت روحى او آگاه مىگشتند; یعنى مىفهمیدند که او کار خوبى انجام داده یا مرتکب خطا و لغزش شده است.